195. زندگی ِ مشترک . عشق . و احساس
يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۰۱ ب.ظ
بعضی وقتا دلمـ میخواد برمـ یقیه ی ِ یکی از دوستامـ ، مثلا "ر" رو بگیرمـ ، تو چشاش زل بزنمـ و بگمـ لعـنتی روزات چطوری میگذرن؟.. تو دلت چه خبره حالا که هرصبح ، چشمـ که باز میکنی ، نفس به نفسـت دراز کشیده؟.. اصلا شده شبـا بین ِ دستـاش جــون بدی؟.. یا که با یه بوسه ـش قلبـت از جا کنده بشه و گـُر بگیری؟.. چه حسی داری که دست تو دستـش میری گشت و گذار با خیال ِ راحت؟.. نگات که میکنه بند دلت پاره میشه؟؟ ...
هردفعه که او و اوهای ِ مثل ِ او رو می
بینمـ ، جا میخورمـ . با لبخندی معمولی . عین ِ همیشه ..
و خودمـ رو می بینمـ . که فقط با شنیدن ِ یه عزیزم از زبونش ، لبخندمـ تا خود آسمون کش میاد !
× حرف خیلی دارم اما ذهنم یکم آشفته ـست ..
× این چندروز عالی بود .. /.
- ۹۴/۰۸/۰۳