205. بی تــو هزاران شب یلدا دارم
اینکه چندمین شب ِ یلدا بود دور از هم گذروندیمـ به کنار ..
اما امسال ، یه حسی ته ِ قلبـ❤ـمـ میگفت که متفاوت ـترین شب ِ یلدامون بود . با شوقی مشترک ـتر از همیشه تو دلامون . اینکه از صبح همش فکرمـ درگیر بودنـش بود . اینکه به نوبت همدیگه رو صدا میکردیمـ و به دنبالـش " دلمـ میخواس بودی " ..
یلدایی که مخصوص ِ باهم بودنه و وقتی نداریش کل ِ دنـیات یچیزی کمـ داره .
حافظ میگفت :
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب / براحتی نرسید انکه زحمتی نکشید
.
.
.
بهار میگذرد دادگسترا دریاب / که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید
واسش میفرستمـ و جواب میگیرم : " ... هنوز می نچشیده ؟؟؟ "
و اینجوری حرفای ِ خوب میزنیمـ که فکر دوری اذیت ـمون نکنه !
و بلندترین شب ِ سال رو مثه هرسال تنها سر رو بالش میزاریمـ و میخوابیمـ .
امیدبه اینکه همه چی روسپردیمـ به خدا ومنتظر نشستیمـ ومشغول ِ صبر. اصن ما خیلی صبوریمـ !
صبح به این فکر میکردمـ که چقَ خوب میشه سال ِ دیگه این موقع ، هرکدوممون تک تک بیایم تو وبامون بنویسیم : شب یلدا کنار عشق جان اینقدر خوش گذشت که خوشحال بودمـ طولانی ـترین شبه
چندتا پست نوشتمـ ، نمیدونمـ چرا نیومدمـ ثبت کنمـ ! ( گشادی چی هست اصن؟
)
- ۹۴/۱۰/۰۱