220 . آمدی ، دوباره زنده شدم ..
يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ب.ظ
بود . درست نفس به نفسمـ . یه غافلگیری که این ـروزا بیشتر از هرچیز میخواستمش ❤ من پـُر شدمـ از تشکر و خواهش .. دستاش که تا وقتی تو دستامـ بود بهمـ آرامش میداد و سعی میکردمـ همه حسای ِ بد دنیا ازمـ دور بشن .. اما ماه ها دلتنگی توی ِ یه ساعت خلاصه نشد .. فکر زود رفتنت به هممـ میریخت ..
* خدایا ؛ ممنون که اون لحظه وقتی داشتمـ بهت میگفتمـ "یعنی میشه الآن بیاد ، زنگ بزنه بگه بدو بیا" لبخندت به سمتمـ کشدار تــر شد و واسمون از اون بالاها خوشحالی آوردی. حکمتت ـو شکر . مهربونیت ـو شکر . صبرت ـو شکر . شـُکـــر ..
* مرد روزای ِ همیشمـ ؛ ممنــــون 💋
* من ، دخترک ِ احساساتیت ، که هنوز ۵ دقیقه از رفتنت نگذشته میزنمـ زیر گریه ..
* قدر باهمـ بودناتون رو بدونین . دلتنگی های ِ اجباری آدمو کوچولو میکنه !
* همش حواسمـ یه گوشه ی ِ بغلش بود ...
- ۹۵/۰۸/۰۲