66.نه صبر بی تو ازاین بیشتر توان کرد/نه غیرصبر علاج دگرتوان کرد
روزهایی که همه در هول و هیجان ِ عید ِ نوروز بودند و ما سرخوش برای ِ خود میگشتیم.
دلم خواست میشدم همان دخترک ِ شیطون ِ توی ِ مدرسه که روزهای ِ آخر ِ سال بیش از همه استرس داشت و هنگام ِ پایین آمدن از راه پله ها درحالی که میدوید لبخند ِ دیده نشده ی ِ ناظم را مقابل ِ خود میدید ! دلم خواست میشد که باز تو باشی و من ! که خوشحال برای ِ خودمان الکی الکی ذوق کنیم! دلم خواست باز هوای ِ بهار نزدیک باشد و من و تو در خیابان قدم بزنیم و هی دماغ هایمان را پیش فعال کنیم و بوی ِ شکوفه و سنبل را نفس بکشیم !
دلم خواست اصلاً ازبین ِ تمام ِ آن ـروزهای ِ نزدیک ِ عید، روز ِ آخری که میدانستیم آخرین دیدارمان از سالی که رو به اتمام است خواهد بود، برمیگشت. همان روزی که من غصه ی ِ اینکه تا یک ماه ِ دیگر نمی توانم ببینمت را در دلم داشتم ! همان روزی که تو همه اش میخندیدی و میگفتی چرا اینقدر اضطراب داری؟ و من میگفتم هرسال روزهای ِ آخر ِ سال اینطور میشوم !
دلم خواست آن لحظه برمیگشت که دست روی ِ موتور گذاشته بودم و میگفتم وای گوشی ام زنگ میخورد، جواب بدهم؟ و من آن لبخندی که توی ِ عکس خودش را روی لب هایم جا داده دوست دارم! همان لبخندی که وقت ِ داشتن ـش هم تو منتظرم بودی، هم استرس داشتم، هم در روزهایی بود که بوی ِ عطر ِ بهار در هوا پخش شده بود !
دلم خواست برای ِ نیم ساعت هم که شده برگردیم به آن ـروزها عزیزک ـَم...
+ می بینی؟ من از الآن حتی به فکر ِ 157 روز ِ دیگرم هستم که نیستی و نیستم...
+ آرزو دارم موفق باشی مثل ِ این ـروزهایت، که تو لایق ِ موفقیت هستی :*
- ۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۲:۱۸