..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

الهـــی به نامت .

که نامـــت مرهم است

بر دردهای ِ بی درمـــان

168. سیصد و پنجاه و هشت روز ندیدنت ...

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۷ ق.ظ

 یه هفته ی ِ‌ دیگه میشه یه ســـال ..

یه سال گذشت از روزی که من با آخرین توانم فقط دویدم.. از روزی که دلم خواست زمانو زمین رو به هم بریزم واسه برگشتـنت.. حتی اگه شده یه لحظه.. کی غمی که تو جون ِ تک تکمون افتاد رو فهمید؟.. کی فهمید این یه سال هرروزش واسمون چجوری گذشت؟.. من هنوز خوابم.. دلم نمیخواد باور کنم.. بعضی وقتا خودمو دلداری میدم که رفتی سفر.. یا بعضی وقتا فکر میکنم مثه بیشتر وقتا سرت شلوغه وقت نداری بهمون سر بزنی.. هنوزم بعضی شبا واست اس می نویسم "یذره نیاین اینجا یموقع؟".. بعد یادم میاد که دیگه نیستی.. بعضی وقتا به عکسات که نگا میکنم و ساکتم، صدات می پیچه تو گوشم.. انگار که داری باهام حرف میزنی.. همون چیزایی که میخوام ازت بشنوم.. همون حرفایی که قرار شد بمونی و همه رو واست بگم.. اما نموندی.. امروز بالای سرت که نشسته بودم جلوی ِ ‌بغضمو گرفتم.. نزاشتم اشکم بریزه رو سنگ ِ قبرت.. میدونی؟ من تا ته ِ زندگیم باید ازت تشکر کنم.. میدونم دلت فقط درگیر مهربونی بود.. من.. من خیلی بد شدم...

 

+ دلم واست تنگ شده پسردایـــی ... ممنون که میای به خوابم ...

  • ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۷
  • Atefeh - Cute

167. حس خوب. پر از آرامش ِ خاطر ..

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ق.ظ

این پست رو یادتونه ؟؟

حالا من واسه اون پسرک خواستگاری شدم. و به نیم ساعت نکشیده به "م" و "ف" جریان رو گفتم. که با دهانی از تعجب باز، با موافقت ِ ‌شدید "م" رو به رو شدم. اما نظر خودم همونیه که همیشه بوده..

میدونین؟، مهربونی خیلی وقتا جواب میده. گفته بودم که، من بخشیده بودمش ..

 

+ هنوزم قیافه ی ِ پسرک رو به یاد نیاوردم. اصلا یادم نمونده حالت ِ کلی ِ چهره اش چطوری بود. و "م" میگه دلیلش اینه که دوس نداری بهش فکر کنی.. خودم میدونم تو دلم چه خبره. اینروزا بیشتراز همیشه /.

  • ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۸
  • Atefeh - Cute

166. قرارم را برده ای ..

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ق.ظ

 + کی حرف بزنیم ؟   | 7:30 |

ـ  حالا  | 10:34 |

+  

 

شمار روزایی که صداتو نشنیدم باشه واسه خودم /.

  • ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۹
  • Atefeh - Cute

165. من و تو همون زوج ِ مغرور دیروزامون شدیم ..

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

 باهام تند حرف میزنی.. من دیگه ساکت میشم. توام همینطور..

سه ساعت بعد طاقت نمیارم بهت نگم، می نویسم: " غصم شد.. "

می پرسی چرا ؟.. میدونم حتی لحظه ای هم فکرتو مشغول نکردم که فکر کنی کجا چی گفتی غصم شده.. آروم چشامو می بندم.. اشکم می ریزه..  می نویسم: " بعد بهت میگم ".. پشت بندش میگی زود بگو.. دلم هزارتا دلیل و کوفت و زهرمار جلوم می چینه که نباید بهت حرفی بزنم.. و حالا اگه نبودی خوب بود؟.. بیخیال میشم. بازم میگم بعدا.. و تو مثه همیشه دیگه ازم نمیخوای بگم.. نمازمو میخونم.. هنوز ساکتی.. واست می نویسم: " دلم نخواد ناز کنم؟ ".. منتظر میمونم. پیام به دستت نمیرسه.. بازم و بازم.. بین ِ راه مونده.. دستم میره رو call و صدایی که تو گوشم می پیچه: دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد...

دوباره و سه باره.. گوشیمو زیر بالشم میزارم و میخوابم.. هی میگم چیشد خاموش شد؟ حالش خوبه؟ نکنه شارژ نداشت؟.. با همین فکر چشامو می بندم.. تا صبح ده بار بیدار میشم گوشیمو چک میکنم.. پیام هنوز به دستت نرسیده.. بیشتر نگران میشم.. اما هیچی نمیگم.. دفعه آخر با دیدن ِ Delivered یه نفس ِ عمیق میکشم و به جبران اون بی خواب شدنا 4 ساعت تموم میخوابم..

همچنان ساکت موندی.. اس میدم بی جواب.. زنگ بی جواب.. بعدازاون منم ساکت میشم..

راستشو بخوای من غرور میشکنم ولی نه هروقتـــــی پسرکم ...

 

+مثلا این میشه شب تقدیر من و تو .

+فلش بک به خیلی قبل ترها. خیلــــی قبل تر ها ..

+کامنت ـی بسته. مچکر *

  • ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
  • Atefeh - Cute

164. الـــهی الــعفو ..

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

الهــی ؛ خطا از من اسـت. میــدآنم ...

از من که سالهاسـت گفته ام"ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دل سپرده ام ..

از من که سالهاسـت گفته ام"ایاک نستعین"، اما به دیگران هم تکیه کرده ام ..

اما رهایـم نکن. بیش از همیشه دلتـنگــم. به اندازه ی تمآم روزهآی ِ نبودنم ...

+التـــماس ِ دعا این شب ها

+به پست ِ پایین نکته ای اضافه شد /.

  • ۱۴ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
  • Atefeh - Cute

163. خودت میمانی و خودت ..

جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ
باید میومدم یه تشکر ویژه می کردم ...

بخاطر تولدم ..

که هیشکی به یادش نسپرده بود

 

ممــــــنون /.

 

بعداً نوشت: روز تولدم ،7 تیربود .. *

  • ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
  • Atefeh - Cute

162. عروس هایی که هیچوقت آرزو نداشتند ..

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

مردی 60 ساله واسه پسرآخرش که فرزند پنجم خانواده ـست یه همسر 16 ساله انتخاب میکنه و خوب میدونه سلیقه ی بچش باتوجه به تفاوت ِ نسلا و جوون ِ امروزی بودنش چطوریه، که پسر وقت ِ دیدن ِ دخترک ذوق وجودشو میگیره و دیگه به  انتخاب پدر نه نمیگه. به این مرد چی میگن؟ نجات دهنده ی نسل بشر یا نابود کننده ؟؟!!

 

+ جدای از شوخی من وقت شنیدن این اتفاق بی نهایت خوشحال شدم. والا منم اگه تو 16 سالگی اجازه ی ازدواج داشتم، الآن بچم دندون درآورده بود! 

  • ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
  • Atefeh - Cute

160. روز برنده شدنم دیر نیست

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۲۰ ق.ظ

تو نبودی ...

توی ِ یه روز 3 بار دیده بودنت. هربار با یه لباس. مثل ِ گذشته ـت. تو حتی وقت ِ غمگین بودنتم خوش تیپی ..

اعصابم به هم ریخته بود. شرط کرده بودیم دفعه ی ِ دیگه خودم ببینمت. از آخرین باری که چشام از دور دیده بودت چندماه گذشته بود. خنده هاش جلوی ِ چشمم بود وقتی بهم گفت " این بارم من باید خبر دیدنشو بهت بدم " ..

من شرطو باخته بودم. بدم باخته بودم. تو یه روز 3 بار ..

هنوزم نمیفهمم به تو باختم یا اون. خط و نشون .. دیگه هیچوقت بهم نگفت تورو دیده. خوشحال بودم !

 

* باید قـــمارباز باشـــی تا بفهمی فرقه ؛

بین ِ باختــــن و بـــــدباختـــن *

 

+ چندروزه ندیدمت و هواتو دارم ؟؟

+ وقتی زیر بارون تنهایی کاری بجز گریه نداری.. ولی من قـــول دادم :)

  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۲۰
  • Atefeh - Cute

159. دعای من واسه همه خوشبختی های تموم نشدنی بوده و هست

پنجشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ق.ظ

بم حق بده وقتی کارت دعوت ِ عقد یا عروسی ِ دوستام به دستم میرسه، مدام بغض کنم و بهونه بگیرم.

بم حق بده وقتی نـــدارمت این حال و روزم باشه.

بم حق بده ..

 

+ دلم واسه روزایی که تو ماشین، نیم ساعت بم خیره میشدی، بعدش لپم ـو میکشیدی و میگفتی قربونت برم، تنگ شده. خیلی تنگ شده. اما این روزا.. کجایی؟ نـیستـــــــی پسرک ـم..

  • ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۰
  • Atefeh - Cute

158. قطار قطار فاصله ..

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ق.ظ

از ظهر باهام حرف زده بود. قرار شده بود فراموش کنم تموم دردای ِ گذشته رو..

دلم نمی خواست به هیچی فکر کنم..

دوست نداشتم بازم یادم بیاد چه روزایی رو تو اون خیابونای ِ لعنتی گریه کرده بودم..

از کنار ریل قطار رد می شدیم. گفت باید به زندگیت سامون بدی.. وایسادم رو ریل و گفتم اینجا خیلی آرامش داره.. گفت به خودت بیا ببین که دیگه دختر شلوغ جمع نیستی.. نشستم.. گوشمو چسبوندم به ریل.. لبخند زدم و گفتم یه قطار تو راهه.. سرشو آورد نزدیک گوشم و گفت تو هنوز منتظری.. گفتم با اون سرعتی که داره میاد اگه من رو ریل باشم میتونه ترمز کنه؟.. گفت من میدونم داری چی به سر خودت میاری.. گفتم هیجان داره یهو بپری بیرون نه؟.. گفت باید لحظه هات یه تغییر کلی پیدا کنن..

صداش نزدیک و نزدیک تر شد.. از دور دیدمش..کنار ریل وایسادم و گفتم دیدی داره میاد؟.. ساکت کنارم وایساد..

قطار از جلومون رد شد.. چیلیک ، عکس ، خیس شدن ِ چشام.. نگامو چرخوندم و گفتم اوووف چقد قیافه یارو شبیه ِ عشقم بود.. هنوز اونجا وایساده بود.. داد کشیدم و گفتم تو نمیای ؟؟

  • ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۰
  • Atefeh - Cute