..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

الهـــی به نامت .

که نامـــت مرهم است

بر دردهای ِ بی درمـــان

255. مسافر ِ مجازی

جمعه, ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ۰۴:۰۴ ب.ظ

پیدا کردن ِ رمز ِ این وب ، تو این روزا شاید یه نشونه بود واسم !

نشونه ای که یا هُلت میده و موفقت میکنه یا پرتت میکنه !

درهرحال مثل همیشه آدم ِ قوی موندن ، نترسیدن و جنگیدنم !

خلاصه بعد از ۴ سال و اندی سلام 😍

  • Atefeh - Cute

259 . یک هیچ !

جمعه, ۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۱۳ ق.ظ

یه همکار داشتم اسمش علی بود. حدود ۶ ماه از من بزرگ تر بود. دستپخت و شیرینی پزیش عالی بود. هردفعه چیز جدیدی درست میکرد میاورد با همکارا دورهم بخوریم. منم هردفعه دسری چیزی آماده میکردم می بردم. نهایت تشکرا از خوراکیا منتهی میشد به من و اون. یا من از اون تشکر میکردم و تعریف یا اون از من. بقیه فقط درحد خوردن و دورهمی وقت رو سپری میکردن.
من چندوقتی بود دیگه نمیرفتم سرکار، یه روز کشک و بادمجون درست کرده بود و یه ظرف پر واسه من داده بود. منم شب قبلش خواستگاریم بود و ظرفش رو پراز شیرینیای خواستگاری کردم و فرداش واسش بردم 😄
کلی ذوق و تشکر کرد و به بقیه گفت مث عاطفه باشید آدم تشویق بشه واسه دفعه بعدی ! و تا آخر روز مدام میرفت و میومد میگفت ممنون !


واسه شوهر میوه پوست کندم گذاشتم جلوش، اینقد درگیر تلویزیون بود خورد و من ظرفارو از جلوش برداشتم شستم و متوجه نشد. یهو این قضیه یادم اومد. از تو آشپزخونه صدا زدم علیییی ، علیییی تو کجایییی؟؟ تو کجا رفتییی که من مردم؟؟
روشو برگردونده و زدیم زیر خنده !
میگم آخه مرد یه نگاهی حرفی اصن ببین من چی جلوت گذاشتم بخوری !

 

📍 پیشنهاد میکنم اگه فیلم علی رو ندیدید ببینید ؛  اینجا

  • ۰۴ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۱۳
  • Atefeh - Cute

258. جای مهتاب ، به تاریکی شبها تو بتاب

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۲:۰۲ ق.ظ

و آن هنگام که مارا ، انتظار خواب خفه کرده بود ،

آنان که به سرمستی ما خیره بودند ،

آرامش را بغل کرده و دور از ذهن های ناآرام ما ،

به فکر رویای فردای خویش ، خفته بودند ...

 

📍 سرزمین ِ آرامش ِ من . پناه ِ روزای غم و شادی . گوش ِ شنوای ِ صبورم ، سلام !

  • ۰ نظر
  • ۰۱ اسفند ۰۲ ، ۰۲:۰۲
  • Atefeh - Cute

257. آری شود ، ولیک به خون جگر شود

دوشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۱، ۰۳:۱۶ ب.ظ

چه جوانانی!
 اسماعیل ، می‌بینی؟  چه جوانانی!
بسیاری‌شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده‌اند
و موهای صورت پسرها هنوز درنیامده.
و دخترها را می‌بینی؟
چه پاهای لطیفی دارند !
جنگ است ، اینجا هم جنگ است اسماعیل !
گریه نکن !
فریاد نکن !
دهنش را ببندید ،
قوانین را به هم زده است!


📍 آه از این روزهای ِ تاریک ، از آرزوهای ِ خفته ، از صداهای ِ خفه شده ، از استعدادهای ِ نهفته ...
غمگینم ، مثل ِ مادری که تمام ِ بچه هایش را در جنگ از دست داده 😔
که هرنفسی میرود فرزند ِ این خاک است ، فرزند ِ این دیار ِ خسته . کِی شود آرامش ؟ کِی شود خوشی و سرزندگی ؟ حق ما این نیست ، همیشه به غم ، همیشه به آه . دلخوشم فقط به امیدی که این روزها مُدام انگیزه ام می دهد. برای ِ روزهای ِ خوب ، برای ِ فرزندانمان ، برای ِ شادی هایی که ما نداشتیم و میخواهیم آنها داشته باشند . برای ِ تجربه هایی که ما نتوانستیم انجام دهیم و آنها باید انجام دهند...

  • ۰۹ آبان ۰۱ ، ۱۵:۱۶
  • Atefeh - Cute

256 . ای حال ِ نامعلوم ، آروم باش آروووم

سه شنبه, ۳ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۵۰ ب.ظ

این روزا همه جا نا آرومه . مثل ِ حال ِ دلامون اکثر مواقع ...

ولی مطمئنم از اینم میگذریم . به سلامت و با حال ِ خوش . با رضایت مندی از شرایط . که ما همیشه مردم ِ روزای سخت بودیم . همون مردم مهربون با دلای قد ِ دریا . میگذریم و آخر سر گریه شوق سر میدیم 😊

بگذریم از حرفا ، تیکه ها و بعضاً رفتارایی که نشون میدیم و طرف مقابل رنجور میشه . بنظر من از اصلی ترین موردای ِ زندگی براساس انسانیت ، احترام و صداقت بوده همیشه . به همدیگه احترام نشون بدیم حتی اگه نظر طرف ِ مقابل ، موافق ِ ما نباشه. ما مکمل ِ همدیگه هستیم تو این اجتماع، نه مالک و صاحب اختیار طرف.

خود ِ خدا تو قرآن میگه اجبار نیست، چرا ما به زور و اجبار نظرمون رو به طرف ِ مقابل بدیم ؟ تو هر جناحی هستیم فقط و فقط احترام 👌🏻

که اگه اینجور بگذرونیم ، یکی از عالی ترین جوامع بشری رو تشکیل دادیم و حق ِ ما مردم همینه . چون هیچ کجای ِ دنیا ، اینقدر فهم ، استعداد ، خیرخواهی ، نوع دوستی و علم و تخصص ، همه باهم به مردم لقب داده نشده . ما لایق بهترینا هستیم . به امید ِ فرداهای ِ روشن ✌🏻🤗

 

 

📍 لازم بود از حال و احوال ِ این روزام کمی بنویسم و بعد برم سراغ ِ روال ِ نوشتن ِ معمولی . نمیدونم کسی اینجا سر میزنه یا نه . اما همچنان اینجا واسم یه گوشه ساکت و راحته 😌

 

📍 برای پست های ِ قبلتر ، یا سوالایی که پرسیده میشد ، آماده ی ِ نوشتنم فقط . درست به اندازه ی ِ ۴ سال 🌱

  • ۰۳ آبان ۰۱ ، ۱۲:۵۰
  • Atefeh - Cute

254 . بِسم الله ...

دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ب.ظ

اولین کارم بعد از شروع ِ روزهای تنهایی چه بود ؟

.

موهایم را تا گردن کوتاه کردم

و هندزفری جدیدی با صدای بلندتر برای خودم گرفتم  :)

.

روزهای سختی پیش ِ روست

تحمل ِ دلی شکسته ، که نه می بخشد نه فراموش می کند ...

  • ۲۱ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۴۹
  • Atefeh - Cute

253 . خدا میداند چه کند اما نمیکند ...

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۹ ق.ظ

رفیقی که این روزا واسه همدیگه هم دردیم هم درمون ...

بلاخره یه جا باید دلی میشکست ...

و مثل همیشه اون دل ، دل من بود ...

خوب ...  کی میدونه قصه ی ما چجوری به سر رسید ...

خدا . قسمت من همیشه تنهایی بوده . شکر ...

  • ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۱۹
  • Atefeh - Cute

252 . الرحمن الرحیم ...

جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۴۱ ب.ظ

چند شبه نصفه شب میرم یه مسکن میخورم .. تا که اثر کنه یه ساعتی طول میکشه .. بعدش به امید اینکه به زور مسکن خوابم ببره چشمامو می بندم و فقط یجا هستم .. یجای همیشگی .. تا به فکر و ذهن و قلبم برسم وقت نماز شده .. تو تاریکی نمازمو میخونم و یه ساعتی هم سر جانماز میشینم .. روزای صبر و انتظارم دوباره از نو شروع شده و نمیدونم دعاهام کجا داره ذخیره میشه ...
بمیرم امروز مامان گفت دلم واست میسوزه که اینقدر غم تو دلت داری و هیچی نمیگی .. همه از دستم تو ناراحتی ان .. نمیدونم این وسط کی رو باید ببخشم کی رو نباید .. نه دنبال مقصرم نه هیچ چیز دیگه .. فقط دارم صبر میکنم خدا این سختی هارو بهم بده تا یه روزی حقم و از این زندگی بگیرم .. تا به چیزی که میخوام برسم و به خودم، خودش، همه ی آدمایی که تو زندگیمون اثر گذاشتن، ثابت کنم باید جنگید تا قدرت عشق رو فهمید .. از وقتی یادم میاد و تونستم دور و برم رو بشناسم فقط دنبال یچیز بودم و تا امروز هم واسش تلاش کردم .. از اینجا به بعد هم تلاش میکنم تا لجبازی ها، غرورا، کم آوردنا همش تموم بشه و جاش زحمت واسه زندگی، انگیزه و امید بیاد ..
خدایا ؛
امتحانای سخت ازمون نگیر . به زندگیامون عشق و محبت بیشتری بده ..
  • ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۴۱
  • Atefeh - Cute

251 . جز خدایت ...

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۳۱ ق.ظ

امشب دلم بدجور شکست .. شکست و نتیجش شد اشکای یواشکی تو حموم .. شد بغضایی که به زور قورت میدادم تا مبادا چشمام قرمز بشه و همه حالمو بفهمن .. نزاشتم بفهمن این همه دارم جون میکنم و با چه بچه بازی هایی دارم امتحان میشم ..
شدم عاطفه ی ۸ سال ِ پیش .. پنهونی و از دور میرم می بینمش .. چیزی نمیگم به نگاهی بسنده میکنم و برمیگردم .. تو مسیر سرمو میچسبونم به شیشه ی اتوبوس و زار میزنم .. مثل همون ۸ سالِ پیش هرکی تو اتوبوس حالمو می پرسه بدتر میشم و هق هق میکنم ..
منم دلم میخواد مثل خیلیا خوشبختیمو جار بزنم .. دلم میخواد روزامو زندگی کنم و با عشق نفس بکشم .. این روزا غم انگیزترین روزامه .. همه خوشحال ان .. به هرطرف سر میچرخونم یکی اونقدر تو خوشی ِ زندگیش غرقه که همون لحظه واسه درموندگی و بدحالی خودم گریم میگیره .. مثل ۸ سالِ پیش همه درگیر زندگی خودشون ان .. مثل ۸ سالِ پیش عاطفه تو این شهر تنهاست .. مثل ۸سال ِ پیش تنها همدمم خداست و اشکای نیمه شب .. مثل همون روزا کسی نگرانم نیست و بی کَسیم داره گوش عالم رو کر میکنه ..
میدونی .. ؟ اون لحظه ای که گفتی من خوشبخت ترینم چه فرقی با الآن داشتم .. ؟؟ شاداب بودم و سرحال .. از ذوق روی پاهام بند نبودم .. فضا واسه پر کشیدنم کم بود .. زیر چشمام سیاه نبود .. وزنم کم نشده بود .. آروم بودم خیلی آروم ..
این روزا این عشق با همون آتیش روز اول داره دلمو میسوزونه .. داره تا مغز استخونم گر میگیره و قلبمو تیکه پاره میکنه .. یه بار دیگه داره از نو تک تک روزا و لحظه هامو تو خودش میگیره .. و من دارم به ۸ سالِ دیگه این موقع فکر میکنم .. که تو ثابت ترین عضو این ۱۶ سال میشی و من .. حتما تا اون موقع چندباری مُردم و فقط تورو صدا زدم .....

* من آدم بی توجهی و کم محلی نیستم .. کی بودم که یاد گرفته باشم بشم .. ؟ من فقط توام ..
  • ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۳۱
  • Atefeh - Cute

250 . وسط شهر ...

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶ ق.ظ

روز و شبم شبیه هیچ چیزی نیست
خدایا من از این دریای ِ حکمتت
از این نامهربانی ِ روزگارمان
خسته ام
رنجیده ام
دل شکسته ام
اینقدر رنج و سختی
این امتحان به این بزرگی
چندسال صبر
خدایا ؛ چقدر ؟؟؟
من بنده ی ِ توام ...
صبور نیستم ...
زود رنجم ...
شکننده ام ...
پر از غصه ام ...
بی طاقت ِ دیدن ِ غمم ...
کی شادی ؟
کی لبخند ؟
کی خوشبختی ؟
کی آرامش ؟
کی ' او ' ؟
میخواهم مرحم درد هایش باشم فقط *

  • ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۱۶
  • Atefeh - Cute

249 . تو *

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۵:۱۸ ب.ظ

آوارگی که شاخ و دم نداره .

همینکه تو شلوغی ِ شهر ،

با خجالت و چشمای اشکی ازت خداحافظی میکنم

و تو اون لحظه نمیتونی منو کنار خودت نگه داری

یعنی من آواره ترین دختر شهرم ...

آواره ترین ، بدبخت ترین ، بیچاره ترین ...

  • ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۱۸
  • Atefeh - Cute

248 . با عشق تو عهد ما چو محکم بودست ...

سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۱۹ ق.ظ

سوزش جای ِ سرُم دستمـو بی حس کرده .. سر دردم اجازه نمیده از جام پاشم و همش یه گوشه افتادم .. دور چشمام قرمز و پف کرده .. روم نمیشه نگا به بقیه کنم .. نگرانیا و غصه ها رو میفهمم و خودم درمونده تر از همه ـم .. بی کَس تر ، تنها تر ، آشفته تر ، خراب تر از همیشه .. چه حال ِ خوشی دارم این روزا .. خدایا ، تا کی این امتحانا ؟ تا کی آدما تو سختی باشن و به امید خوب شدن روز بگذرونن ؟ خودت زودتر واسه هممون یه کاری بکن تا اینقدر رنج نکشیم ..
من نه آدم خوبی بودم ، نه آدم بدی. وقت ِ غم ازت کمک خواستم و وقت ِ شادی از ته ِ دل گفتم شکرت ..

تو نگاه به من نکن . تو رحمان و رحیم ـی بی هیچ کم و کاستی . خودت دلمـو آروم کن . که جز تـو کسی از این دل ِ شکسته خبر نداره 🙏
  • Atefeh - Cute

247 . تو همان بخشنده ی ِ بی همتایی ..

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ب.ظ

قربونت برم خدا ؛

چه صبری داری

و شکر که ذره ای از این بزرگی رو بهمون دادی :)


❣ سختمه ..

ولی از امروز تک تک ِ روزامو دقیق تر میشمارم

میشمارم تا برسم به لبخندام . به وعده ای که خدا داده .

به یه زندگی ِ خوب که حق ِ هر آدمیه .

🌟 الهی وَ رَبّی مَن لی غَیرُک 🌟

  • ۱۵ آبان ۹۶ ، ۲۳:۱۳
  • Atefeh - Cute

246 . فقط همین ..

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۴۶ ب.ظ

خدایا شکرت . واسه بودنش ..

وقتی هست خوبم .

حتی با وجود مشکلاتی که داری کمکمون میکنی حلشون کنیم ..

مهربونیت رو شکر ..

  • ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۴۶
  • Atefeh - Cute

245 . ای بر دلم نشسته ، از تو کجا گریزم ..

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۳۹ ق.ظ

هنوز اینجا آرام ترین ، خلوت ترین و دوست داشتنی ترین جاییست که چشمانم را می بندم و انگشتانم حرف می زنند ...

  • ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۳۹
  • Atefeh - Cute

244 . او در یک قدمی آرزوهایش است ..

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۴۸ ق.ظ

همچنان شب های بیقراری و نگرانی رو پشت سر میزارم.

این همچنان از اون همچنان های چندساله ست ..

امروز از سر درد و مشکلات اعصاب خورد کن کلافه شدم . خواب هم نتونست چاره ی دردام باشه ..

خدایا ؛ میشه یه آرامشی ، صبری ، تسکین قلبی چیزی واسم بفرستی؟ می بینی که این روزا چقد بهش احتیاج دارم . نمیخوام همش به هم بریزم و چندثانیه بعدش سکوت کنم و چیزی جز پشیمونی دستمو نگیره.. خودت دستمونو بگیر . پشت و پناهمون باش ... 🙏🙏

  • ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۴۸
  • Atefeh - Cute

243 . غم دارم و قرار نه ..

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۰۹ ق.ظ

به وقتِ مـُردن های ِ آرام ..

به وقت ِ دلتنگی ها و سکوت ..

به وقت ِ "بیشتر از همیشه دوستت دارم" ها ..

  • ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۹
  • Atefeh - Cute

242 . و سکوتی اشک بار ..

پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۴۲ ق.ظ

به همین سادگی از ظهر همه چیز بی دلیل به هم می ریزد ..

بغض می آید .. حرف هایت در دلت میماند .. 


+ این شب ها .. آه از دلی که بی تاب است ..

  • ۰۹ دی ۹۵ ، ۰۰:۴۲
  • Atefeh - Cute

241 . تو که نیستی .. منم و هیچ ..

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

خدایا میدونم حواست به همه هس ..

اگه امیدم به خودت نبود تو این همه سکوت و انتظار چی واسم میموند؟ هستی که دلم گرمه .. که با این همه دوری و دلتنگی ، واسه یه ساعت دیدنش هرروز صبر میکنم و روزشماری .. با اینکه بیقرارم و حالم زیاد خوش نیس .. میدونی؟ تو این انتظار دارم لا به لای غرغرای دلم جا پیدا میکنم واسه تحمل بیشتر ...
  • ۰۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۵۰
  • Atefeh - Cute

240 . خدایا تو میدونی چی ته دلمه.نه؟

جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۰۴ ق.ظ

بعضی وقتا اونجوری که دل من یا دل تو میخواد پیش نمیره .. چه کنم .. خودت یادم دادی باید صبر کنم .. که با صبر درست میشه .. منم داغون میشم وقتی دلامون یچیزی رو میخواد و نمیشه .. اینکه فقط واسه تو نیس .. واسه من خیلی بیشتره آروم جونم ..

.

+ واقعیت اینه که امشبم چندساعتی چشمام خیسه .....

  • ۰۳ دی ۹۵ ، ۰۱:۰۴
  • Atefeh - Cute

239 . وقتی میسپارم به خدا همش حل میشه

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ ب.ظ

حالم امروز مبهم بود . خودم نمیدونسمـ چی تو سر و فکرمه .. تو دانشگاه بهمـ گفتن امروز قیافت عوض شده . چیزی تو خودم نمیدیدمـ فقط خندیدمـ !
فلانی از بس بهم روی ِ خوش نشون داده کلاً ، امروز تازه ازمـ توقع ِ روی ِ خوش داشت و منمـ طبیعتاً واسش لبخند زدمـ . بعد 'م' اومده میگه چرا اینجوری کردی؟ میگمـ از پسرایی که به همه دخترای ِ دم دست چسبیدن متنفـــــرم ..
اون یکی فلانی نمیدونمـ آفتاب از کدومـ طرف زده بود ناراحتی و اخمش رو برده بود جای ِ دیگه و پیش قدمـ شد اومد باهام حرف زد و جوابش غیر لبخند چی میتونست باشه ؟؟! ..
تو اتوبوس فقط دلم میخواست یکی هـُل بده زودتر برسمـ خونه . انگار خیابون رو سرمـ بود . حوصله نگا به بیرون و درخت و آدما و چیزایی که هرروز تا خیره نشمـ بهشون ساکت نمیشمـ رو هم نداشتمـ ..
این حال ِ عجیب و درهمـ دنبال ِ حس ِ انتظاری اومده که تحملـش داره میرسه به کمـ ، خیلــــی کمـ ..

+ دلم زیارت میخواد . اونمـ با تـــو . خستمـ ازاین روزای ِ تنهایی ..
  • ۲۴ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۹
  • Atefeh - Cute