..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

الهـــی به نامت .

که نامـــت مرهم است

بر دردهای ِ بی درمـــان

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

184. عشق # بلاگفا # اعصاب # دانشگاه

جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

دختره پست گذاشته بود :

تا عاشق نباشی ، از بوی ِ عرق ِ کسی خوشت نمیاد !

هیچی دیگه تنهـا کسی که لایک کرده بود من بودم 

خو راست گفت 

 

همیشه به عمق ِ قضیه هم باید توجه کرد. عشق عجیب ـه. اونقد که تورو به یه آدم دیگه تغییر میده. این خاصیت عشقه و دل نشینه. مثه وقتی که شب قبل ِ خواب یهو به خودت میگی اگه نـبود واقعا منم نـبودم .

 


  • ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۰
  • Atefeh - Cute

183. صلاح کار کجا و من خراب کجا

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ق.ظ

با این دودلی و ناراحتی ای که من دارم ؛

یا کلا قید دانشگاه رفتن ـو میزنم یا میرم یه رشته ای که هیشکی فکرشو نمیکنه ..

 

+ یچیزی راه ِ گلومو بسه . لامصبه که نمیزاره درست نفس بکشم ...

+ بزار یه دل ِ سیر نگات کنم ...

  • ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۴
  • Atefeh - Cute

182. فقط تو را شنیدم دختر ..

جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ق.ظ

توی ِ امامزاده بودم. همه جا تاریک بود. نمی ترسیدم. دنبال ِ روشنی میگشتم. از دور دیدم یجایی روشن شد. رفتم طرفش. روی قبر کسی چراغ گذاشته بودن. یه نفر به سرعت از اونجا دور شد. تو تاریکی رفت و تشخیصش ندادم. رفتم نزدیک تر. یه جعبه شیرینی و یه دسته گل روی ِ قبرش بود. یه کارت کوچیک روی گلا : " تولدت مبارک " ...

نشستم. به سنگ ِ قبر نگا کردم. همون دختری بود که چندسال ِ پیش همهمه شده بود خودکشی کرده.. دور و برمو نگا کردم. کسی اونجا نبود. یه صداهایی میومد..  * باید همش منو ببری تو شلوغی . من از تنهایی خوشم نمیاد  *.. پشت بندش صدای ِ یه پسر .. " باشه نمیزارم یروزم تنهایی بکشی " .. صدای ِ خنده های ِ دخترونه ..

انگار که یکی از پشت ِ سرم رد شد. سریع پا شدم. ذهنمو جم و جور کردم. وحشت کردم از تنهایی خودم اونجا. جیغ کشیدم. از خواب پریدم ... من اون دخترو هیچوقت ، هیچوقت ندیده بودمش ..

+ من ، داغون ـم .

  • ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۴
  • Atefeh - Cute

181. ز گهواره تا گور ، بجای دانش ، فقط * تـو* بودی واسم

چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۵ ق.ظ

وقتی میرم نتیجه کنکور رو ببینم و با دیدنش از خنده سرمو میزارم رو صفحه کلید و قربون صدقش میرم ؛

همون رشته ای که اولویت اول خودش واسم تو فرم نوشت و توضیح داد :)

 

× هیچوقت اینقد احساس نکردم دانشگاه واسم بشه کابوس ...

× خوشی ِ من یعنی خوشی ِ تو . یعنی اون چیزی که دل ِ تو میخواد . همین و بس .

  • ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۵
  • Atefeh - Cute

180. جای ِ خالیت ، وقتی باید تو جمع کنارم باشی ..

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۶ ق.ظ

1) نشسته بودم . بعداز کلی حرف به "ف" نگا کرد و گفت واقعا خری . خندیدم . درحال ِ رفتن پاش به کفش "ف" گیر کرد و افتاد . کفشش رو پرتاب کرد و گفت ببین میگم خری . بازم خندیدم . "ع" گوشی بدست دوید طرفم و گفت اینو درستش کن . از دور بهش گفت توام خری که بلد نیسی خودت درستش کنی . چشمک زدم و گفتم بیخیال . حرف بود و حرف . سرم درد گرفته بود . از کارای "ف" و یادآوری ِ خیلی چیزا . از حرفای ِ "ع" و نداشتن تحمل واسه هضمشون .. تو یه فاز دیگه بود . یه فاز خرکی ! یه ساعت به تموم دیوونه بازیاشون خندیده بودم . جدای ِ از همه ی ِ‌ شوخیای بیخود وقت ِ احترام به مهمون بود . که نبود .. زود اومدیم . دوساعت از رفتنمون نگذشته بود . نفس عمیق کشیدم و گفتم خدا همه رو خوشبخت کنه . و صدایی آروم تر ؛ کمک کنه قدر نعمتاشو بدونیم .. تـو اس دادی . خوندم و لبخندم رفت رو به آسمون . تو ماشین بعد اون یه ساعت خنده ، تو دلم بغض بود و سکوت . * إن الله مع الصابرین * .. و اشکی که همه حواسم بود پیداش نشه . توی ذهنم نه صدایی بود و نه آشفتگی . فقط تـــو بودی . شیرین ترین اتفاق ِ لحظه هام .. 

 

2) از امروز تا اول محرم . نیت واسه این 40 روز ..

 

3) بی حوصلم وقتی میزنه به سرم و قرار استخر هفته ی ِ دیگه با بچه ها رو به هم می ریزم . بی حوصلم وقتی حتی قرار هتل عباسی رو هم کنسل میکنم . وقتی میدونم کیمیا ناراحته و باید برم از دلش دربیارم .. وقتی دلم ازشون گرفته اما نمیخوام بهشون بگم دلیل ِ نرفتنم بخاطر چیه .. وقتی آروم میشم . اونقد که گله نمیکنم .

 

4) دلم تنگه واست پسر . واسه گرفتن ِ دستات و نگا کردن تو چشات . 

 

  • ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۶
  • Atefeh - Cute

179. عنایتی که بیایم ، تویی که درمانی ..

چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۷ ق.ظ

مــن ، کنار تــــو ، دنیا دنیـــــا دلـــتنگـــــــــی .

امـــروز ، دعـــا ، دلـــی که ازش باخبـــری .

تــو  . مـــن . آرزوهامون ... /.

 

× کیه که دلش هوایی نشده باشه واسه رفتن ؟

  • ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۷
  • Atefeh - Cute

178. نگرانی ـای ِ تموم نشدنـــی

يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۸ ق.ظ

از اتوبوس پیاده شدم. اومدم این طرف ِ خیابون ..

پسرک از ماشین ـش پیاده شد ! لباس ـاش شبیه ِ تـو بود.. هیکل و قدش هم همینطور.. حتی موهاش.. دست ـاشم مثل ِ دست ـای ِ تـو دوبرابر دست ـای ِ من بود.. با وسواسی شبیه ِ توام صندلی ِ ماشین ـش رو تمیز می کرد..

اگه صورتش رو به طرف ِ من برنمی گردوند و نگام نمی کرد ، بدون ِ توجه به اینکه اونجا درست جلوی ِ دبیرستان ِ دخترونه ـست ، دویده بودم ، بغلش کرده بودم و لبخندی به پهنای ِ صورتم زده بودم..

از کنارش رد شدم. اخمام توهم بود. رفتم نزدیک ِ کوچه. هنوزم منو نگاه میکرد. شاید به چشم اونم من آشنا بودم. اصلا یادم رفت واسه چی رفته بودم اونجا.. طولانی ترین مسیر تا خونه رو انتخاب کردم. هزاربار تـورو واسه خودم مرور کردم. تا برسم خونه لبخند بود و استرس که همه وجودمو گرفته بود 

  • ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۸
  • Atefeh - Cute