44. این چندروز ِ پُراز بغض ِ من
جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۴۹ ق.ظ
تولد ِ پسردایی بود و با یه دل ِ پُر داغ، بالا سر ِ مزارش تولد گرفتیم واسش. کیک ـایی که سفارش دادن، شمع ـای ِ سیاه و همه ی ِ کادوها گریه بود و اشک...
پاهام نمیکشید برم سمت ِ گل ـفروشی اما به یاد ِ سال ـای ِ قبل و بودنـش، فقط میتونستم یه شاخه گل واسش بگیرم و ببرم...
رفتم گل ـفروشی پرسید چه مناسبت ـیه سرمـو انداختم پایین گفتم واسه تولد میخوام. نگا کردم دیدم رنگ ِ صورتی دستـشه گفتم نه مشکی بزارید گفت آخه تولده گفتم واسه سر ِ مزار میخوام... :(
+ کیک ِ همه ی ِ تولدا به دست ِ تــو تقسیم میشد، حالا کیک ِ تولد ِ خودت ـو ...
- ۹۳/۰۶/۲۱