..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

الهـــی به نامت .

که نامـــت مرهم است

بر دردهای ِ بی درمـــان

81. سالم میرویم کلکسیونی از درد برمیگردیم!

پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۲۵ ق.ظ
عمه کمی کسالت پیدا میکند. چون نمیتواند روی ِ پایش راه برود همراهش میروم. یک ساعتی را در درمانگاه منتظر مینشینیم. در همان لحظه ی ِ ورود خانم ِ مسنی می آید و با گریه و زاری از دردش می نالد. همه ی ِ بیماران جازه می دهند بدون ِ نوبت وارد ِ اتاق ِ پزشک شود! نیم ساعت بعد زن و شوهر جوانی درحالی که زن گریه کنان است و شوهرش زیر بغل ِ او را گرفته وارد میشوند. این ـبار هم بیماران ِ مهربان اجازه میدهند زودتر برود برای ِ معاینه! عمه که این وضعیت را می بیند و درهمان حین دارد از روی ِ صندلی ولو میشود روی‌ ِ زمین، باخنده میگوید: اینطور نمیشود بلندشو برویم بیرون و بعد با گریه داخل شویم! منکه خنده ام را نگه داشته ام میگویم نه اینجوری جواب نمیدهد. باید از اول گریه کنان می آمدی! عمه باز میخنددو میگوید راست میگویی خر شدم!! یک ـدفعه نگاهم میرود سمت ِ شوهرعمه. یواش در گوش ِ عمه میگویم میخواهی حالا که دیگر چاره ای نیست به شوهرت بگویم یکی بخواباند زیر گوشت تا همینجا اشکت دربیاید؟! او جواب میدهد که نه همه تو بغل ِ شوهر وارد میشوند بعد من با چک ِ شوهر؟! و هردو بلندبلند میخندیم و همه نگاهمان میکنند. نوبتش که میشود، دکتر به محض ِ دیدنش شروع میکند انواع ِ بیماری‌ها را برایش رو کردن: "به نظر میاد خیلی ضعیف هستی. شاید پوکی ِ استخوان داشته باشی" نگاه میکند به دستش و میگوید: " کیسـت هایت هم که زده بیرون". من که چشم هایم از زور خنده قرمز شده اند و می بینم که استخوان ِ دستش را شبیه ِ کیست دیده، به عمه نگاه میکنم که تند میگوید آقای ِ دکتر من فقط کمر و پاهایم درد دارد، نمیتوانم راه بروم. دکتر با مکث میگوید: "چون کمرت است شاید کلیه ـاسیسم باشد"... عمه ساکت میشود و بیرون می آییم. تا در را می بندیم به عمه میگویم وااای چقدر مریضی داری که نمیدانستیم! و صدای ِ خنده ـمان می رود بالا! شوهر عمه هم از همه جا بی خبر میگوید ببین تورا به خدا. همه با گریه میروند و می آیند، زن ِ من با خنده میرود با قهقهه می آید!!

 

+ چند روز بود هرچه غذا میخوردم پیامی با محتوای ِ سیری از معده ام دریافت نمیکردم! حالا با این وضعی که دیدم پیش ِ خودم میگویم نکند گشادی ِ معده گرفته باشم یک ـوقت؟؟ !!

  • ۹۳/۰۸/۲۲
  • Atefeh - Cute