..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

الهـــی به نامت .

که نامـــت مرهم است

بر دردهای ِ بی درمـــان

راستش را بخواهی جان ـکم حالا که دیگر نیستی تا بعضی لحظه ها را با هم حس کنیم ولی میخواهم بگویم خیالت جم باشد که خاطره هایت تا آخرین نفس نفس هایم، که معلوم نیست در آغوش ِ که باشم، در قلب ـَم میماند. مثل ِ همان روزها که وسط ِ قهقهه هایمان یک ـدفعه زیرچشمی نگاهم میکردی و میگفتی: عاطفه مطمئن؟ و من دستت را محکم تر میگرفتم و میگفتم: "خیالت جم" ...

حالا هم خیالت جم باشد که دیگر در جواب ِ هیچـکس حرف های ِ به تو گفته ام را نمی گویم. دیگر حتی با جان کندن هم هیچـکس مثل ِ من و تو نخواهد شد. آخر یادت هست فقط من و تو تک تک ِ کوچه پس کوچه ها و راه های ِ فرعی ِ این شهر را مثل ِ کف ِ دست ـمان میشناختیم... هنوز هم هیچ کدام از دونفرهای ِ این شهر نمیدانند چگونه میشود مسیر نیم ساعته تا میدان ِ جوان را در پنج دقیقه طی کرد و بیست و پنج دقیقه بیشتر، بدون ِ دلهره ی ِ رانندگی حرف زد و خندید... هنوز هم کسی نمیداند وقتی ساعت، 2 بعدازظهر را نشان می دهد و آخرین لحظه های ِ دیدار است و هردو باید سریعتر خانه باشند، چطور میشود از ته ِ خیابان ِ خواجه عمید به شهید رجائی رسید و به این میان بُر ها قاه قاه خندید و معنی ِ زندگی را فهمید... هنوز هم کسی نمیداند جایی دورتر از شهر نزدیک ِ آن مؤسسه خیابانی هست که فکر نکنم در نقشه های ِ بزرگ ِ شهر حتی آن را رسم کرده باشند. خیابانی که می شود از سر تا ته ـش را قدم زد بدون ِ اینکه کسی نگاه ـتان کند. می شود از هوای ِ بدون ِ ذره ای آلودگی اش لذت برد و دست در دست ِ کسی که دوست ـش داری آنقدر نفس کشید تا از اکسیژن زیاد ترکید... حتی کسی نمیداند چگونه میشود آن محله ی ِ فسقلی را دور زد و فقط بخاطر قره قوروت رفت از گوشه ای ترین سوپری ِ تر و تمیز شهر خرید کرد... باور داشته باش دوست داشتنی ام، هیچ کسی این چیزها را نمیداند. این شیطنت ها فقط مخصوص ِ من و تو بود. تو که دیگر نیستی، من هم به هیچ یک از اهالی ِ این شهر، رمز شیطنت هایـمان را نــخواهم گفت. خیـــالت جــــم...

  • ۹۳/۰۹/۲۲
  • Atefeh - Cute