110. باور نکن که گفتم دیگر دوستت ندارم ...
سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ
امروز، آن لحظه که با آن همه اشک مقابل ـت ایستادم و گفتم "برو" سپردمت به خدا. همان خدایی که در تک تک ِ ساعت های ِ روزهای ِ نبودت، کنار من بود ...
+ امروز ، رفتن ِ فری از اصفهان ..
+ فصل دونفره ها تمام شد. حالا نوبت ِ ماست که دست در جیب هایمان کنیم و تنهـا روی ِ جدول های ِ کنار خیابان راه برویم...
+ شب ِ یلدایم فقط صدای ِ بلند ِ هق هق کم داشت. وگرنه گریه و بغض و جای ِ خالی ِ عزیزانم، همه را داشت...
- ۹۳/۱۰/۰۲