124. زندگى غم و شادى را کنار هم دارد !
جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ
* کاش روزى برسد که همه ـمان، پیر و جوان، بدون ِ استثنا بفهمیم و قبول کنیم که نیمى از پسرک هاى ِ اخمو و تنهاى ِ شهر، چه راننده و چه پیاده (همان ها که دست ـشان همیشه در جیب ـشان یا زیر چانه ـشان است) و حتى نیمى از دخترک هاى ِ بدون آرایش زیباى ِ اخمو و تنهاى ِ شهر، چه راننده و چه پیاده (همان ها که آنقدر درگیر فکرهایشان هستند که متلک هاى ِ از فاصله ى ِ یک مترى به گوششان رسیده را نمىشنوند)، مغرور نیستند. آنها هم روزهایى را داشته اند که با صداى ِ خنده هاشان گوش آسمان را کر کرده اند. فقط این روزها برایشان غریب مى گذرد. کسى درونشان احساس و ذوقشان را کشته است. همین .. کاش روزى برسد که همه بفهمیم ـشان. کاش ...
+ وقت هایى که خودم اخمو میشوم دلم لک میزند براى ِ لبخند ِ یک غریبه، که یکهو حال ِ خرابم را خوب کند! این بار گفتم شاید یک نفر جایى از شهر مثل ِ من منتظر لبخندى باشد از طرف ِ کسى که اصلا نمیشناسدش
- ۹۳/۱۱/۱۰