141. تو هنوزم همونقد خوبی. با اینکه نیستی...
از نیمه های ِ شب گذشته بود.. همچنان خواب به چشمم نیومده بود..
گوشی ـمو برداشتم. نوشتم: " امشب دلم خیلی گرفته. یکم باهام حرف میزنی؟؟ "
رفتم ارسالش کنم، مخاطبین ـمو باز کردم. صفحه ی ِ اول نه صفحه ی ِ دوم.. دستمو بردم روی ِ اسمت.. یدفعه عکست افتاد روی ِ صفحه.. همون عکسی که شب ِ آخر بیرون رفتن خودم با گوشیم ازت گرفتم.. همون موقع که سرت پایین بود و تا صدات کردم نگاتو انداختی تو چشمام... در و دیوار اتاق روی ِ سرم آوار شد ...
یادم رفته بود تــو دیگه نیستی.. یادم رفته بود ابــــراهــیم ...
× گفتی هروقت حرفی داشتی بهم بگو.. نبودی که بهت بگم چی بهم گذشت.. نبودی که بگم عاطفه داره ذره ذره تموم میشه.. نبودی که بگم یچیزی داره عذابم میده و جونمو میگیره... نبودی...
× معرفتت هنوزم سرجاشه... وقتی بعد این همه مدت دیشب که میخواستم باهات حرف بزنم، اومدی به خوابم و حرفامو شنیدی.. وقتی مث ِ همیشه سر به سرم گذاشتی و تو خواب خندوندیم... دلم میخواد باشی... مث ِ روزای ِ زنده بودنت .....
- ۹۳/۱۲/۰۷