..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

( خداوند به حال ِ بندگان ِ خویش آگاه است )

..:: بی روی ِ * تـو* آرامم نیست ::..

الهـــی به نامت .

که نامـــت مرهم است

بر دردهای ِ بی درمـــان

158. قطار قطار فاصله ..

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ق.ظ

از ظهر باهام حرف زده بود. قرار شده بود فراموش کنم تموم دردای ِ گذشته رو..

دلم نمی خواست به هیچی فکر کنم..

دوست نداشتم بازم یادم بیاد چه روزایی رو تو اون خیابونای ِ لعنتی گریه کرده بودم..

از کنار ریل قطار رد می شدیم. گفت باید به زندگیت سامون بدی.. وایسادم رو ریل و گفتم اینجا خیلی آرامش داره.. گفت به خودت بیا ببین که دیگه دختر شلوغ جمع نیستی.. نشستم.. گوشمو چسبوندم به ریل.. لبخند زدم و گفتم یه قطار تو راهه.. سرشو آورد نزدیک گوشم و گفت تو هنوز منتظری.. گفتم با اون سرعتی که داره میاد اگه من رو ریل باشم میتونه ترمز کنه؟.. گفت من میدونم داری چی به سر خودت میاری.. گفتم هیجان داره یهو بپری بیرون نه؟.. گفت باید لحظه هات یه تغییر کلی پیدا کنن..

صداش نزدیک و نزدیک تر شد.. از دور دیدمش..کنار ریل وایسادم و گفتم دیدی داره میاد؟.. ساکت کنارم وایساد..

قطار از جلومون رد شد.. چیلیک ، عکس ، خیس شدن ِ چشام.. نگامو چرخوندم و گفتم اوووف چقد قیافه یارو شبیه ِ عشقم بود.. هنوز اونجا وایساده بود.. داد کشیدم و گفتم تو نمیای ؟؟

  • ۹۴/۰۲/۰۵
  • Atefeh - Cute